محل تبلیغات شما
سلامی چو بوی خوش آشنایی بدان مردم دیده روشنایی درودی چو نور دل پارسایان بدان شمع خلوتگه پارسایی نمی‌بینم از همدمان هیچ بر جای دلم خون شد از غصه ساقی کجایی ز کوی مغان رخ مگردان که آن جا فروشند مفتاح مشکل گشایی عروس جهان گر چه در حد حسن است ز حد می‌برد شیوه بی‌وفایی دل خسته من گرش همتی هست نخواهد ز سنگین دلان مومیایی می صوفی افکن کجا می‌فروشند که در تابم از دست زهد ریایی رفیقان چنان عهد صحبت شکستند که گویی نبوده‌ست خود آشنایی مرا گر تو بگذاری ای نفس طامع بسی

معرفت و دانایی و آگاهی

وقتی خدا برای شاعری دعای حفظ از چشم زخم می فرستد

آشنایان هم این گونه اند؟

ز ,دل ,گشایی ,حد ,بدان ,گر ,صوفی افکن ,افکن کجا ,می صوفی ,مومیایی می ,دلان مومیایی

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

من و همسرم